این کتاب نوشته جوجو مویز هستش و که کتاب های بسیار زیبایی رو نوشته و کتاب دختری که رهایش کردی طرفداران بسیار زیادی رو داره و امروزه روز خیلی ها دنبال رمان های زیبایی مثل این کتاب هستند ترجمه این اثر به وسیله شیدا رضایی ست . منتقدان کتاب ها درباره این کتاب گفته اند که کتاب غنی و زیباییست و نسبت به بقیه کتاب های جوجو مویز این کتاب جذابتر و خواندنی تر میباشد . در کل زمان این کتاب مربوط میشه به خاطرات و زمان جنگ جهانی دوم و حال و هوای آن روز ها رو برای خواننده تشریح میکند . در کل داستان در 2 بازه زمانی مختلف برای شما گفته خواهد شد و به این صورت تنوع بیشتری در داستان رو تجربه خواهید کرد .
بخشی از رمان دختری که رهایش کردی
کارولین عشق بزرگش بود و هر چند ماه یکبار با گفتن این که زندگی با او غیر قابل تحمل است . درآمد ندارد و به خاطر ارتباطات پرشور وشری که با زنان دیگر دارد . او را ترک می کرد . لیو خیچ وقت نتوانسته بودند را مثل صدای طبل لشکریان دشمن میشنید . به هر حال زمانی فرا میرسید که دیگر نمیتوانست جلوی آنها را بگیرد و آنها ا فریب دهند و یا بدن این که متوجه شوند از دستشان در رود . مثل موشی در کلیسا زندگی می کرد . کمتر خرید می رفت به ندرت ارتباط برقرار میکرد و این کارها باز هم کافی نبود . کارت های اعتبار اش هر لحظه ممکن بود از دستگاه های برداشت پول به بیرون تف شود . پارسال زنی از طرف گروه ارزیابی مالیات دهندگان شورا به در خانه اش آمد . زن در هانه شیشه ای قدم زده و به لیو طوری نگاه کرده بود که انگار سعی داشته درباره چیزی آنها را بفریبد . انگار که زندگی کردن دختری تنها در این خانه بزرگ نوعی توهین محسوب میشد .لیو نمی توانست سرزنشش کند. از زمان مرگ دیوید خودش هم حس میکرد زندگی در اینجا نوعی کلاه بردایری است . مثل نگهبانی بود که از خاطره دیوید مراقبت میکرد و خانه را آن طور که دیوید میخواست نگه میداشت