رمان سهم من نوشته پرینوش صنیعی است که اولین اثر ایشان نیز می باشد. گفتنی است که این رمان در همان ابتدای انتشار به سرعت در بین خوانندگان گسترش یافت و محبوبیت عجیبی پیدا کرد تا اینکه چندین بار نیز تجدید چاپ شده است. موضوع این رمان، اجتماعی است و دارای نثر بسیار روان و البته بسیار دوست داشتنی و صمیمی است که همین یک دلیل باعث شده است تا خوانندگان فراوانی را به خود جذب کند. ریتم داستان به گونه ای طراحی شده است که دوست دارید بدون وقفه انداختن آن را مطالعه کنید. رمان سهم من زندگی یک زن را روایت می کند. معصومه زنی است ک در یک خانواده ی کاملاً مذهبی در شهر قم به دنیا آمده است و خانواده معصومه می خواهند به تهران کوچ کنند. داستان سهم من به دهه 30 باز می‌گردد که کم کم به جنگ تحمیلی و پیروز شدن انقلاب اسلامی می رسد.
داستان رمان سهم من آنجایی به اوج خود می رسد که خانواده معصومه به دلیل مذهبی بودن و همینطور داشتن سه برادر متعصب مجبور به ترک تحصیل شده و ارتباطش با بهترین دوستش نیز قطع می شود. معصومه بعد از مدتی به دلیل ارتباط با پسری با مسعود از طرف خانواده اش متهم به ارتباط نامشروع می شود و به همین دلیل مجبور به ازدواج اجباری می شود، البته نه ازدواج به مسعود، بلکه با پسری به نام حمید. احتمالاً تا اینجای داستان را که شنیده اید، در ذهن تان خانواده های متعصب زیادی را به همین شکل به یاد آورده اید که زندگی پسر و یا دخترشان را نابود کرده اند. برای اینکه متوجه بشوید که چه بر سر دختر این رمان می آید توصیه می کنیم که حتماً این رمان زیبا را مطالعه کنید. لینک دانلود رمان سهم من را در انتهای این مطلب خواهید دید.
بخشی از رمان سهم من
در آن روز های روشن و شاد هیچ دلیلی منطقی برای خندیدن لازم نبود چقدر شاد و خوشبختم بودم درد پایم به کلی فراموش شده بود . بعد از رفتن پروانه با آرامش و لذت روی باشم افتادم با خودم گفتم برایم نگران است دلش برایم تنگ شده چقدر من خوشبختم آن روز حتی داد و فریاد های احمد که به خاطر آمدن پروانه با خانم جوان دعوا می کرد آزارم نمی داد . می دانستم این علی جاسوس گزارش آمدن پروانه را داده ولی چه اهمیتی داشت !
صبحها از جایم بلند میشدم لی لی کنان اطاق را جمع و جور می کردم یک دست به نرده پله ها و یک دست به عصای ننه جون آرام آرام از پله پایین می رفتم دست و رویم و می شستم صبحانه می خوردم و با زحمت بسیار دوباره بر می گشتم خانم جون یک ریز غر میزد که در سرمای بالا سینه پهلو هم میکنی یا این دفعه با سر از پله پرت می شی ولی کو گوش شنوا و...
