مطالعه رمان های هیجان انگیز علاقمندان خاص خودش را دارد، اینکه در هر لحظه از رمان، منتظر حادثه ای باشید، می تواند آدرنالین و هیجان را افزایش دهد. در این نوشتار نیز می خواهیم برای طرفداران این ژانر از رمان، کتابی معرفی کنیم که قطعاً پس از اتمام آن پشیمان نخواهید شد. رمان پیش رو "سه سوت" نام دارد که شخصیت اصلی آن را دختری به نام سرمه بر عهده دارد. حتماً برایتان پیش آمده است که به جایی بروید اما محیط آنجا را دوست نداشته باشید، چرا که معاشرت با آدمهای آن محیط کمی سخت به نظر می رسد. این مشکل زمانی بیشتر می شود که مورد نگاه های مشکوک اطرافیان تان هم قرار بگیرید و همچنین از قبل شنیده باشید که مکان مورد نظر کمی عجیب به نظر می رسد و تا آن لحظه افرادی که به آن مکان مراجعه کرده اند، خیلی نتوانسته اند دوام بیاورند.
در این رمان هم چنین شرایط با داستان های مختلفی را تجربه خواهید کرد. سرمه که ترم سه دانشگاه را می گذراند و در رشته تربیت بدنی تحصیل می کند، مجبور می شود که خوابگاهش را تغییر دهد. اما بعد از جستجوهای فراوان به خوابگاهی خودگردان می رود که در این خوابگاه همه چیز عجیب و زندگی در آن سخت است، ضمن اینکه افراد دیگری که به این خوابگاه آمده بودند نهایتاً توانستند 7 روز دوام بیاورند.
احتمالاً تا همینجای داستان را هم که خواندید هیجانی شده اید و دوست دارید هر چه زودتر این رمان ژانر هیجانی را مطالعه کنید. حال فکر می کنید که آیا سرمه هم به سرنوشت افراد دیگر دچار می شود یا می تواند از پس هم خوابگاهایش بربیاید؟ این سوالی است که باید با خواندن رمان جواب آن را پیدا کنید. در ادامه مطلب لینک دانلود رمان سه سوت را برای دانلود قرار داده ایم.
بخشی از رمان سه سوت
نیما هم داشت کم کم نگران می شد .برای اینکه زود تر ردشون کنم برن تند گفتم: -اگه دیدم مشکلی هست بهش زنگ می زنم .خیالت راحت!
نگین بالاخره رضایت داد و با نیما رفتن .حالا سرمه موند و حوضش .آب دهنم و قورت دادم و رفتم سمت در خونه .با هر قدم هر چی دعا و صلوات بلد بودم خوندم و فرستادم .وقتی رسیدم جلوی در یه نگاه توی حیاط انداختم خبری نبود .نمی دونم چون ترسیده بودماینجوری به نظر می اومد یا واقعا خونه از همیشه خلوت تر بود .فقط در اون لحظه آهنگ فیلم خوب، بد، زشت کم بود و با یه بوته که باد بزنه و قل بخوره و از توی حیاط رد بشه تا اون صحنه استرس زای دوئل کردن واقعیت پیدا کنه! با یه بسم الله پام و گذاشتم توی خونه .خوب خدا رو شکر کسی بهم شلیک نکرد . قدم بعدی رو هم که برداشتم و خبری نشد نفسم و راحت ول کردم و تند رفتم سمت ورودی .کفاشم و زدم زیر بغلم و دویدم سمت اتاقم .در اتاق و باز کردم و خودم پرت کردم توی اتاق .نه خدا رو شکر خبری از رکی خله نبود .کفاشم و گذاشتم زیر تخت و پریدم روی تخت