شکنجه گر من نام رمانی از خانم مرضیه اخوان نژاد است که در ژانر عاشقانه و اجتماعی نوشته شده است. در این رمان دختری به نام تارا ایفای نقش می کند که به دلیل یه تصادف سنگین دچار فراموشی شده است. گذشتهی تارا گذشتهی خوبی نبوده است، به همین دلیل خانواده او بخصوص پدرش همیشه او را تحقیر می کند. حتی گاهاً او را کتک هم می زند. دختر رمان ما این رفتار را طاقت نمی آورد و تصمیم می گیرد با یکی از دوستان نزدیکش، از کشور فرار کند. طبیعتاً باید به یک گروه قاچاقی محلق شود تا بتواند به صورت مخفیانه به خواسته خود برسد. اما غافل از اینکه این گروه قاچاقی افکار شومی در سر دارند. بعد از خروج از کشور تارا متوجه می شود که به عنوان برده به افرادی فروخته شده است. تازه اینجای داستان بدبختی های تارا شروع می شود و اربابش که او را خریده است بدون هیچ رحمی تارا را شکنجه می دهد.
معمولاً خیلی از ما ها وقتی به بن بست می خوریم تصمیمات عجیبی می گیریم که مهاجرت به کشورهای دیگر با این فکر که در آنجا فقط خوشبختی وجود دارد، یک از آنهاست، غافل از اینکه احتمال اینکه بیشتر به دردسر دچار شویم، زیادتر است. درست مثل طرز فکر تارا که بعد از مهاجرت متوجه شد که چه زندگی نکبت باری را باید تحمل کند. این رمان در 427 صفحه منتشر شده است که اگر می خواهید طعم تلخ زندگی تارا را بچشید، توصیه می کنیم که حتماً این رمان را از دست ندهید.
خلاصه ای از این رمان را با هم مرور می کنیم:
تارا به سرعت واد اتاقش میشه و پشت سرش در رو محکم میبنده. روزهای سختی را پشت سر گذاشته است و از این وضعیت نیز ناراضی است که ناگهان سارا با او تماس میگیرد...
بخشی از رمان شکنجه گر من
میخندیدم قهقه میزدم برای اولین بار بود که شاد بودم شاید بهتر بگم برای اولین بار بود که داشتم زندگی میکردم . بعد از ظهر برشتم خونه دوباره بابام بحث ازدواج رو کشید وسط و تمام شادیمو زهرم کرد . چند روزی به همین منوال گذشت . به بهانه های مختلف از خونه میرفتم بیرون تا با ساشا باشم تا توی اون خونه ی جهنمی نباشم اوایل تنها قصدم دوستی با ساشا فرار از اون خونه و خانواده ام بود ولی چیزی نگذشت که فهمیدم عاشقش شدم . اون هم روز تولدم افتادم اولین تلوی که از ته قلبم شاد بودم . ساشا منو به یک رستوران دعوت کرده بود . یک کیک بزرگ سفارش داده بود وقتی نوبت کادو رسید بهم گفت کادوت رو نمیشه بدم . متعجل گفتم : یعنی چی نمیشه بدی .